|
چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:, :: 17:47 :: نويسنده : melika
شهرهايي چه بزرگ
کنسرتها چه زياد
من دراين کنسرتها
پي چيزي هستم
پي عشقي شايد
پي نوري،مهري،لبخندي
توي تهران ماندم،صدايي آمد، گوش دادم
چه کسي برايم ترانه ميخواند
راه افتادم،برج ميلاد سر راه
دم سالن
رفتم تو ونشستم،دسته گل در دستم
من چه شادم امشب و چه اندازه دلم خوشحال است
نکند اندوهي سررسد از پس تهران بزرگ
چه کسي روي سن است
مازيار عشق من است
مهرباني هست،عشق هست،ايمان هست
آري تا مازيار هست زندگي بايد کرد
در دل من چيزيست مثل يک عشق قشنگ،مثل آرامش بعد از يک غم
و چنان بي تابم که دلم ميخواهد
بدوم تا روي سن،بدهم دسته گلم را دستش
وبگويم که تويي آوايي که مرا ميخواند
بهترين،دنيايم من تورا دوست دارم.
تقديم به مازيارفلاحي نازنينم
نظرات شما عزیزان:
|